«اشباح» اگر از چند فیلم اخیر مهرجویی تا حدی بهتر به نظر می آید، عمدتا به دلیل پتانسیل قوی نمایشنامه ایبسن است؛ وگرنه در فرایند اقتباس خلاقیت قابل توجهی انجام نشده است (آن ماجراهای رنگی شدن تصویرها در سکانس عاشقانگی پسر و یا مرگش، دم دستی تر از آن است که بتوان خلاقیت نامیدشان؛ مقایسه کنید با بازی های هوشمندانه ای که در فیدهای رنگی در فیلم «سارا» وجود داشت). مهرجویی قبلا در اقتباس خلاقانه اش از «خانه عروسک» همین نمایشنامه نویس، نشان داده بود که چگونه متن و میزانسن و دیالوگ و رنگ و نور و روایت را می توان در بومی سازی و روزآمدی یک متن قرن نوزدهمی نروژی چنان پویا به کار گرفت که حاصل کار حتی به عنوان اثری مستقل و هنرمندانه تلقی شود. «اشباح» متأسفانه فاقد این انرژی هنرمندانه است؛ درست مثل شخصیت های اصلی داستان که همچون شبح ها از داشتن نیروی نشاط و زندگی محروم هستند.>