قصه از جایی تقریبا دور از یکی از شخصیت های محوری اش شروع می شود؛ وقتی ما و پلیس ها هیچ کدام حتی در حد اسم هم سرنخی از او نداریم و بعد قدم به قدم، از آن آدم مرموز و قدرتمند که می خواهند به دامش بیندازند (ناصر خاکزاد) پرده برمی دارد. سردسته باهوش یک باند قاچاق مواد مخدر، که هیچ وقت هیچ جا ردی از خود به جا نگذاشته و دستگیری اش غیرممکن به نظر می رسد. این حس دور از دسترس بودن ناصر، در موقعیت های گوناگون داستان به درستی به بیننده القا می شود. توجه به جزئیات حقوقی و قضایی پرونده هم از تحقیقی دقیق برای نگارش فیلمنامه خبر می دهد. مثلاً این که پلیس چطور می تواند با یک تغییر کوچک در گزارش انتظامی (این که کار موادفروشان خرده پا را، تشکیل باند، بداند یا یک قاچاق معمولی ساده) همه چیز را برای متهمان زیرورو کند؛ یا چگونه بدون ضرب و شتم و توهین و شکنجه غیرقانونی، می توان مطلعی را که برای تحقیقات به آگاهی احضار شده، اما از گفتن حقیقت سرباز می زند (الهام با بازی پریناز ایزدیار)، تحت فشار روحی قرار داد و آرام آرام مقاومتش را شکست.
پیچ و مهره های درام برای این جست وجوی گام به گام، به دقت طراحی شده اند. معدود سهل انگاری هایی هم اگر در پیش بردن قصه هست، به لطف اجرای درجه یک آن، نادیده گرفته می شود و چندان به چشم نمی آید. سعید روستایی برای کارگردانی متری شیش و نیم، در هیچ سکانسی کم نگذاشته است.>