اساسا کاظمی در ایجاد گره و خلق فضاهای دراماتیک کم آورده است در فیلم شاهد سکانس هایی هستیم که اساسا هیچ تاثیری بر روند قصه ندارند، خرید کردن گیتی و زیبا از حراجی لئون، رفتن شان نزد روانکاو (که مشخص نیست آنجا کجاست) مشت و مال نادر و ایرج کنار استخر و رد و بدل شدن دیالوگ های بی تاثیر، رفتن گیتی به شرکت صوفیا! این سه مورد که شاید هم بیشتر باشد اساسا در شکل گیری قصه بی تاثیراند بیشتر به شاخه و برگ های باسمه یی شبیه شده اند که فیلمساز ناچارا از آن ها استفاده کرده است از سوی دیگر فیلمنامه نویس در نوشتن دیالوگ ها به سمت و سوی لوث شدن رفته است طرز و لحن دیالوگ گفتن گیتی همراه با اغراق شدید شده است ایرج هم به آن غالب مورد نظر نرسیده و دائما میان طنز و درام گیر کرده است اساسا آدم های فیلم به کاریکاتورهایی شبیه شده اند که نمی توانیم با آن ها همراه باشیم ....>